" yager " در یکی از شهرهای کوچک نیویورک بعنوان فروشنده آبجو شروع به کار کرد . بسیاری از مردم در آن شهر آس و پاس بودند و وضعیت مناسب اقتصادی نداشتند . و نیز هیچکدام از آنها از اینکه از زندگی و کار یکنواخت در کارخانه خارج شوند امیدی نداشتند .
" yager " در روزهای اول به آنها می گفت ما کسی را نمی شناسیم که رویاهای بزرگی در سر داشته باشد و یا حداقل درباره ی آنها حرفی بزند . زمانی که yager درباره ی رویاهایش از آینده صحبت می کرد دوستانش او را مسخره می کردند .
" yager " تحصیلات کمی داشت . هیچ پولی در بساط نداشت و هیچ در مورد تجارت نمی دانست . آنها به yager می گفتند : فکر می کنی چه کسی هستی نمی توانی به رویاهایت برسی.
بد اقبالی که yager باید بر آن فائق می آمد این حقیقت بود که لکنت زبان داشت . به نحوی که یک پرزنت معمولی ۲ ساعته را ۴ ساعت طول می داد . همین موضوع کافی بود تا او همه چیز را رها کند و تسلیم شود . اما هیچکدام از این مسائل باعث نشد او با شجاعت کامل بدنبال اهدافی که برای خود مشخص کرده بود نرود .
اما موضوع به این سادگی هم نبود . زمانی که خواست کارش را شروع کند مشغول انجام وظایف شغل روزانه اش بود . و در شب از خانه بیرون می رفت و پرزنت های خود را انجام می داد و این باعث میشد که اغلب اوقات دیر به خانه برگردد .
yager همچنین مسئولیت مضاعفی در برابر همسرش داشت . همسری که در حال بزرگ کردن هفت بچه کوچکشان بود و از طرفی هم سخت وابسته به شوهرش بود .
dexter yager ابتدا هدفهای کوچکی برای خودش انتخاب کرد و وقتی به اهدافش می رسید به دنبال اهداف بزرگتری می رفت. و در واقع او بعد از تحقق هر هدف اهداف بزرگتری برای خودش تعیین می کرد.
او معتقد بود مهمترین اصل در این تجارت داشتن یک رویای بزرگ است . رویایی که هر روز باید به آنها نگاه کنیم و به آنها فکر کنیم!
کلید موفقیت دیگر او این بود که هر روز مطالب مثبت می خواند و نوارهای انگیزه بخش گوش می کرد .
حفظ ذهنیت در یک وضعیت روحی مثبت به او اجازه می داد که سرانجام یک سیستم آموزشی فوق العاده و عالی ایجاد نماید و این کار به او کمک کرد تا بزرگترین مجموعه در تاریخ " m . l . m " را بوجود آورد .
dexter عاشق مردم بود و دوست داشت آنها را موفق ببیند. « تخصص من اینست که مردم را دوست بدارم و نسبت به آنها دلسوزی کنم . من به مردم می آموزم نسبت به خود مسئولیت داشته باشند و به آنها یاد می دهم چگونه از تمام توان خود استفاده کنند برای رسیدن به فراتر از آنجایی که فکر می تواند برود . »
dexter می گوید : « موفقیت ربطی به شانس ندارد . موفقیت یک هدیه نیست که به شما ارزانی شود.موفقیت یعنی کار بعلاوه شکست . << مردم باید به تجارتشان آنگونه نگاه کنند که به بچه هایشان می نگرند . بیاد بیاورید زمانی که کودک نوپا میخواهد شروع به راه رفتن کند . او اولین قدم را لرزان بر میدارد و به زمین می افتد . آیا ما به آنها می گوییم چرا از تلاش دست بر نمیداری . نه ما میدانیم آنها در نهایت یاد خواهند گرفت که چگونه راه روند .
در حال حاضر بزرگ شده ایم . آیا تمام افتادن هایمان را بیاد می آوریم؟! نه در حال حاضر فقط راه میرویم.
« موفقیت چیزی نیست که صرفا از روی تصادف اتفاق بیفتد . آنچه را که کاشته اید درو میکنید و این شما هستید که همیشه حق انتخاب دارید که چه چیزی را بکارید . »
« اولین قدم برای موفقیت این است که طرز فکر خود را تغییر دهید . تغییر ذهنیت از یک شکست خورده به یک برنده . زمانی که شما طرز فکر خود را تغییر دهید زندگی شما تغییر می کند . »
یاگر از طراحان اولیه مولتی لول مارکتینگ amways بوده